قصیده شمارۀ 5 : ایضاً له
1. صبح ازل به خانۀ زرین آفتاب
2. بر لوح سیم چرخ نوشتند این خطاب
3. کین سبز خشت مدرسۀ زرنگار نیست
4. جز بهر هر هنر طلب دانش اکتساب
5. بتراش حرف های جهالت ز دل که هست
6. خط های نادرست سیه رویی کتاب
7. باشد لباب عالميان نوع آدمی
8. هستند زمرۀ علما لُبّ آن لباب
9. خوابت شود عبادت اگر زانکه چند شب
10. بر خود کنی حرام درین مهد جهد خواب
11. از نور صبح شیب کجا بهره ور شوی
12. دود چراغ اگر نخوری در شب شباب
13. باشد مجامع علما روضه های قدس
14. خود را به آن ریاض کش از مرتع دواب
15. نااهل را به علم مخوان زانکه مشکل است
16. از رشح ابر محو سواد از پرِ غراب
17. جان را حجاب جهل عذابيست سخت تلخ
18. از انحراف طبع بود عذبت این عذاب
19. شاید ببینی آنچه بینند اهل دل
20. بگشا زپیش دیدۂ جان خود این حجاب
21. در کسب علم کوش که کلب از معلمی
22. آید برون ز منقصت سایر کلاب
23. بهتر ز کنج مدرسه نبود ترا پناه
24. زین دهر پر حوادث و چرخ پر انقلاب
25. مست شراب کبر شدی از خيال علم
26. تا در تو عاقبت چه خمار آرد این شراب
27. گم کرده ای به مسأله ای چند خویش را
28. درکش به جیب فکر سر خویش را بیاب
29. خواهی که توسن فلک آری به زیر ران
30. عیسی صفت برآر خر خود از این خلاب
31. خُردی به فضل جای بزرگان مکن طلب
32. بس طفل تیزدو که به روی افتد از شتاب
33. منطق کند به فکر صواب از خطا جدا
34. دارد نتیجه منطق تو فکر ناصواب
35. اشكال علم هیأت باطن نکرده حل
36. ز اشکال هندسیست چو گیرد کسی حساب
37. دل را به آب زهد و ورع ده طهارتی
38. کین باشد از کتاب هدایت نخست باب
39. از آخر حضيض طمع بازکش عنان
40. تا شهسوار اوج فلک بوسدت رکاب
41. از مرجع و مآب خودی مانده بی خبر
42. زان می کنی زبی خبران مرجع و مآب
43. سازی رفیع از درِ دونان جناب خویش
44. ای خاک بر سر تو ازین رفعت جناب
45. پیش آر غیرتی که ز خوان نوالشان
46. اِنْ ذُبّ آب نیست مگر سیرت ذباب
47. صیت کمال تو ز ریاضت شود بلند
48. از کاسۀ تهی بود آوازۀ رباب
49. از طوق حکم کلک تو گردن نمی کشد
50. هرچند تیغ ملک بود مالک رقاب
51. معمور باطنی که پی کسب و کار علم
52. این کارخانه ساخت درین عالم خراب
53. از جلوه های شاهد اقبال سرمدی
54. بادش همیشه وقت خوش و عیش مستطاب
55. هستم امیدوار ز احسان کردگار
56. کش عاجلاً ثنا بود و آجلاً ثواب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده