قصیده شمارۀ 60 : ایضاً له
1. طوبی لبقعة خضعت عندها الجباه
2. خاکش سران دین و دول راست سجده گاه
3. قدر زمین ز دولت پابوس او بلند
4. پشت فلک ز سجدۀ تعظیم او دو تاه
5. آب لطافتش که ز دریای رحمت است
6. شوید زطبع داخلش اندیشۀ گناه
7. زانم عجب مدار که از تخم سوخته
8. در خشت پخته اش بدمد فصل دی گیاه
9. هر روزنش گشاده دو صد چشم تا به خلق
10. زان دیده بان لطف الاهی کند نگاه
11. بین ارتفاع قدر که می ساید از علوّ
12. هر قبّه اش به تارک چرخ برین کلاه
13. وین فضل از آن گرفت کش افراخت مفضلی
14. از فاضل مواهب شاه جهان پناه
15. سلطان حسین کز زر خالص دو شمسه اند
16. ز ایوان کبریاش درخشنده مهر و ماه
17. معمور عدل اوست چه مسجد چه مدرسه
18. معمور فضل او چه رباط و چه خانقاه
19. خواهد ز دست بخشش او بحر داد و نیست
20. در عهد عدل او بجز این بانگ دادخواه
21. چندان نوال یافت که دریا به گرد رفت
22. هرکس رسید بر در بارش ز گرد راه
23. کلک قضا به دعویِ ملكش سجل نوشت
24. زیرا که بود عدل برین دعویش گواه
25. بی منّت سپاه شد از تاج سر بلند
26. باشد هزار منّت از و بر سرِ سپاه
27. شه سايۀ الاه وزو هست عالمی
28. آسوده دل به مسند عزّ و سرير جاه
29. هرکس فگند سایه به تأسیس این بنا
30. جاوید باد در کنف سايۀ الاه
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده