قصیده شمارۀ 61 : ایضاً له
1. بر خوان لاجورد درین طرفه خانقاه
2. از بهر شام و چاشت دو قُرصند مِهر و ماه
3. بهر قدوم صادر و وارد على الدّوام
4. از در نهاده پنجره اش چشم ها به راه
5. بر روی زایران ز کرم طاق هاش را
6. ابرو گشاده پشت تواضع بود دوتاه
7. جایی کشید گنبد او سر که ساخت چرخ
8. از کوی زرنگار خورش تکمۀ کلاه
9. قایم به جایگاه خوش است این بنای خیر
10. خیری چنین نبوده جهان را به جایگاه
11. زین سان که آب لطف چکد ز ابر سقف او
12. از سنگ فرش او چه عجب گر دمد گیاه
13. روی برون او و درون هم چو بنگری
14. چون روی دوستانست فرح بخش و غصه کاه
15. هر شام چرخ ازرق یک چشم گوژپشت
16. کاسه تهی به مطبخ او می کند نگاه
17. نوخیز شاهدیست که دارد به فرق سر
18. پیچان ز دود مطبخ خود کاکل سیاه
19. توفیق حق پناه کریمی سزد که یافت
20. از بهر بی پناهان توفیق این پناه
21. باشد دعای دولت او وردِ صادقان
22. بر صدق این حدیث بود صبحدم گواه
23. بادا چنان بلند که در چشم همّتش
24. آید حقیر مسند عزّ و سرير جاه
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده