قصیده شمارۀ 62 : در عزلت
1. من کیم از دام حرص و آز رهیده
2. پای به دامان فقر و فاقه کشیده
3. عِرق تمنّا ز هرچه نیست گسسته
4. تار تعلق ز هرچه هست بریده
5. بسته زبان هم ز خوانده هم زنوشته
6. شسته ورق هم ز گفته هم ز شنیده
7. نامۀ نامم به برّ و بحر گذشته
8. طایر صیتم به شرق و غرب پریده
9. خانه ای از آب و خاک صبر و قناعت
10. کرده بنا و به کنج خانه خزیده
11. ساخته بزمی چنان که چشم زمانه
12. هیچ گه آن بزم را نظیر ندیده
13. باده ام آن لایه های خُم که نگیرد
14. راه گلو بی تراوش دل و دیده
15. یافته گم خویش را چو قطره به دریا
16. قطره ای از وی به کام هر که چکیده
17. ساقیم آن دُردکش که طبع بلندش
18. خرمن هستی به نیم جو نخریده
19. ساغر من كاسه ای کنار شکسته
20. مطرب من لولیِ رباب دریده
21. شاهد من دفتری که بر رخ ساده
22. از خط کج مَج نهاده زلف خمیده
23. شمع شبم آهِ آتشین که ز دودش
24. خواب شب از چشم انجم است رمیده
25. من به چنین شب اسیر و نور ضمیرم
26. منتظم از نظم من هزار جریده
27. زادۀ طبع منست و سخرۀ كلكم
28. فرد و غزل، قطعه، مثنوی و قصیده
29. سلک رباعی ز من گرفته نظام
30. فن معمّا ز من به نام رسیده
31. در چمن فضل و بوستانِ فصاحت
32. نخل روانی چو خامه ام نچمیده
33. میوۀ آن نخل را به کام تأمل
34. هرکه مکیده است شهد ناب مکیده
35. میوۀ نخل من این و چاشنیش را
36. کام کسان جز به امتحان نچشیده
37. هر نفسم گفته پیرِ عقل که جامی
38. ای ز دمت نفخۀ مسیح وزیده
39. چند فشانی رطب بر آن که ز خلقش
40. در جگرت صد هزار خار خلیده
41. لذّت خرمای تر چگونه شناسد
42. ناقۀ طبعی که خار خشک چریده
43. به که ازین پس به گوش کس نرسانی
44. نکتۀ ناخواه و شعر ناطلبیده
45. بس سخن خوش که در نشیمن نسيان
46. بر سر و پایش عناكب اند تنیده
47. چون مگس صید گشته بهر خلاصی
48. گرچه بسی زیر آن تنیده تپیده
49. عاقبت الامر از منادیِ دوران
50. نعت خمولی بر اشتهار گزیده
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده