جامی_هفت اورنگخردنامه اسکندری (فهرست)

قسمت 6 - مرگ فیلقوس و پادشاهی اسکندر

1. چنین گفت دانشور روم و روس

2. که چون رخت بست از جهان فیلقوس

3. سکند برآمد به تخت بلند

4. صلایی به بالغ‌دلان در فکند

5. که: «ای واقفان از معاد و معاش!

6. که هستیم با یکدگر خواجه‌تاش

7. سفر کرد ازین ملک، شاه شما

8. به هر نیک و بد نیکخواه شما

9. نباشد شما را ز شاهی گزیر

10. که باشد به فرمان او داروگیر

11. ندارم ز کس پایهٔ برتری،

12. که باشد مرا وایهٔ سروری

13. بجویید از بهر خود مهتری!

14. کرم‌پروری معدلت گستری!»

15. سکندر چو شد زین حکایت خموش

16. ز جان خموشان برآمد خروش

17. که: «شاها! سر و سرور ما تویی!

18. ز شاهان مه و مهتر ما تویی!»

19. وز آن پس به بیعت گشادند دست

20. به سر تاج، بر تخت شاهی نشست

21. زبان را به تحسین مردم گشاد

22. که:«نقد حیات از شما کم مباد!

23. امیدم چنانست از کردگار

24. کز آن گونه کز شاهی‌ام ساخت کار،

25. ز الهام عدلم کند بهره‌مند

26. نیفتد بجز عدل هیچ‌ام پسند!»


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هزار گونه ادب جان ز عشق آموزد
* که آن ادب نتوان یافتن ز مکتب‌ها
شعر کامل
مولوی
* ثمر در پای خود افشاندن از هر نخل می آید
* خوشانخلی که فیض خود به جای دور می بارد
شعر کامل
صائب تبریزی
* مشکل که رود داغت هرگز ز دل چاکم
* تا لاله مگر روزی سر برزند از خاکم
شعر کامل
هلالی جغتایی