کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 216

1. گر حال دل به دوست نه امکان گفتن است

2. بر شمع سوز سینه پروانه روشن است

3. از من بگو به مدعی ای یار آشنا

4. من فارغم ز قصد تو چون دوست با من است

5. آنرا که دل سوى لب او می کشد چو جام

6. بر سر نوشته اند که خونت بگردن است

7. جان نگذرد ز کوی تو کان عندلیب عیب

8. مرغی است کش حظیرة قدسی نشیمن است

9. آن دوستدار کز تو جدا می کند مرا

10. وان هم به حق صحبت دبرین که دشمن است

11. عاشق شکسته پای نه در پیش تست و بس

12. هر هر جا فتد چو زلف تو مسکین فروتن است

13. ای دل چو بشنوی خبر وصل از آن دهان

14. باور مکن که آن سخن نا معین است

15. نام کمال رفت به پاکیزه دامنی

16. تا در غمت به خون دل آلوده دامن است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
* جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور
شعر کامل
حافظ
* صفای باده روشن ز جوش سینه اوست
* تو چاره ساز خودی آسمان چه خواهد کرد؟
شعر کامل
رهی معیری
* روی از خدا به هر چه کنی شرک خالصست
* توحید محض کز همه رو در خدا کنیم
شعر کامل
سعدی