کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 279

1. هرگز ز جان من غم سودای او نرفت

2. وز خاطر شک تمنای او نرفت

3. آن دل سیاه باد که سودای او نپخت

4. وان سر بریده باد که در پای او نرفت

5. با این همه جفا که دل از دست او کشید

6. سودای دوستی ز سویدای او نرفت

7. آمد عروس گل به چمن با هزار حسن

8. وز کوی دوست کسی به تماشای او نرفت

9. پیک نفس که مژده رسان حیات اوست

10. بی حکم او نیامد و بی رای او نرفت

11. مسکین کمال در سر غوغای عشق شد

12. وآن کیست خود که در سر غوغای او نرفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* جهان را چنین است ساز و نهاد
* ز یک دست بستد به دیگر بداد
شعر کامل
فردوسی
* به آب و رنگ تیغش برده تفضیل
* چو نیلوفر هم از دجله هم از نیل
شعر کامل
نظامی
* دل به آن غمزۀ خون ریز کشد جامی را
* صید را چون اجل آید سوی صیّاد رود
شعر کامل
جامی