کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 280

1. هزار شکر که آن چشم پر خمارم کشت

2. وگرنه حسرت آن خواست زار زارم کشت

3. پر واجب است به هر گشتن توأم شکری

4. هزار شکر که چشمت هزار بارم کشت

5. دعای زندگیم گو مکن کس از یاران

6. بس است زندگی من همین که بارم کشت

7. شب فراق بشارت بکشتنم دادی

8. چه منت است ز نو کآن شب انتظار کشت

9. گرم تو دل ندهی چون رهم ز دست رقیب

10. که جز به سنگ من آن مار را ندارم کشت

11. ز پیچ و تاب چو دامی که صید را بکشد

12. درون هر گره آن زلف ثا بدارم کشت

13. نرفت آب خوشی بی لبش به حلق کمال

14. مگر دمی که به شمشیر آبدارم کشت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت
* در بند آن مباش که مضمون نمانده است
شعر کامل
صائب تبریزی
* بر سر بالین طبیب از نالهٔ من زار شد
* از برای صحت من آمد و بیمار شد
شعر کامل
هلالی جغتایی
* مرا که خال تو فلفل فکنده است برآتش
* چرا ز غالیه دلبند می‌کنی و دلاویز
شعر کامل
خواجوی کرمانی