شمارهٔ 286
1. یار نزدیک آمد و از خویش ما را دور ساخت
2. پرتو نور تجلی سایه ها را نور ساخت
3. ذره را گفتم تو خاکی این چه نام و شهرت است
4. گفت عشق آفتابم اینچنین مشهور ساخت
5. ظاهر و پنهان از آن کز دهان و چشم خویش
6. گه چو نرگس مست و گه چون غنچه ام مستور ساخت
7. عقل گفتا خان و مانت باز ویران کرد عشق
8. گفتم ای نادان چه ویران این زمان معمور ساخت
9. ناز دل جوید کباب از دیده گریان شراب
10. چشم را سر مست کرد و غمزه را مخمور ساخت
11. ساخت از ب شربنی بهر شفای خستگان
12. طرفه شربت کآرزویش تازه را رنجور ساخت
13. شمع مجلس بود دور از روی او گوئی کمال
14. کر نخستش سوخت از نزدیک و آخر دور ساخت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده