کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 413

1. دوش باد سحری زلف تو می افشانید

2. جان بدر میشد از آن حلقه که می جنبانید

3. بافت بوی تو و چون زلف تو گردیده بسر

4. آنکه در مجلس ما مجمره می گردانید

5. وعظ در مجلسیان هیچ نمی کرد اثر

6. درد مند نو زد آمی همه را گریانید

7. آنهب افسون کنان پرسش دلها فرمود

8. ب انی بر سوختگیها نمکی افشانید

9. دودها از خط و خال تو ز هر سه برخاست

10. پرتو روی تو نا باز کرا سوزانید

11. بوی خون می دمد از خاک شهیدان غمت

12. این نه خونیست که با خاک توان پوشانید

13. غمزه تا چند کنی رنجه به آزار کمال

14. که بصد تیغ نخواهد ز تو دل رنجانید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* قیامتست سفر کردن از دیار حبیب
* مرا همیشه قضا را قیامتست نصیب
شعر کامل
سعدی
* سپند خال ازان دایم است پابرجا
* که چشم زخم به آن آتشین لقا نرسد
شعر کامل
صائب تبریزی
* مگر از کوچهٔ انصاف درآید یوسف
* ور نه سرمایهٔ سودا زدگان این همه نیست
شعر کامل
فروغی بسطامی