کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 554

1. همه کس را نظری از تو تمنا باشد

2. این نوع همه از دیده بینا باشد

3. دوش در خواهش یک بوسه رقیب تو مرا

4. چیزها گفت که دشنام تو حلوا باشد

5. تیر و خنجر فکن از دست و بنازیم بکش

6. چند بر جان و سرم منت اینها باشد

7. خط نشد شسته به آب از ورق عارض تو

8. آن مرکب مگر از درد دل ما باشد

9. بار ما روی چو مه دارد و بالای چو سرو

10. کس ندیدست چنین مه که به بالا باشد

11. تا کی ای مناسب از حد زدنم ترسانی

12. پیشه مستان چه بود حد تو پیدا باشد

13. گرچه چون چشم خود افتاده بکنجی است کمال

14. با خیال تو مپندار که بینا باشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در بوستان حریفان مانند لاله و گل
* هر یک گرفته جامی بر یاد روی یاری
شعر کامل
حافظ
* خود را چو برگ کاه سبک کن ز هر چه هست
* آنگه کمند جاذبه کهربا ببین
شعر کامل
صائب تبریزی
* این خون کسی ریخته‌ای یا می سرخ است
* یا توت سیاهست که بر جامه چکیده‌ست
شعر کامل
سعدی