کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 593

1. می خورد خونم به شوخی شاد و خندان آن پسر

2. شیر مادر می خورد پنداری و مال پدر

3. تا معلم غمزه اش باشد که آموزد ادب

4. جون ز شاگردست بسیاری معلم شوختر

5. بازی طفلان به خاک آمد شوم خاک رهش

6. تا کند بازی کنان بر خاک راه خود گذر

7. چون به نیرش جان دهم سازید مرغی از گلم

8. تا زند بر جای تیر اولم نبر دگر

9. ای مگس دور از لب یارم چور تار عنکبوت

10. چون روی آنجا شکر خوردن مرا با خود ببر

11. سحر اگر دانستمی خود را مگس میساختم

12. مینشستم بر لبش گستاخ و میخوردم شکر

13. از در خلوت چو دید آن زلف و آن عارض کمال

14. در دعا پیچید چون شب بود نزدیک سحر


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
* زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
شعر کامل
حافظ
* گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
* گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
شعر کامل
حافظ
* ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
* برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این
شعر کامل
حافظ