غزل شمارۀ 616
1. دل من طلبکار بار است و بس
2. ازین دل همینم به کار است و بس
3. شدم خاک و نگذشته بر من چو باد
4. ازو بر دل اینم غبار است و بس
5. به داغ فراموشیم ماند و رفت
6. از بارم همین یادگار است و بس
7. سر خود بر آن پای دارم مدام
8. همین دولتم پایدار است و بس
9. چه سودم ز سودای آن چشم مست
10. کزو بهرة من خمارست و بس
11. چه بندم بر آن وعده امید نیز
12. کو حاصل انتظار است و بس
13. مکن این همه دشمنی با کمال
14. که مسکین همین دوستدارست و پس
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده