غزل شمارۀ 654
1. دل چه کند سرو و تماشای باغ
2. تا بتوانم از همه دارم فراغ
3. مجلس ما با تو چه محتاج شمع
4. چون تو نشستی بنشین گو چراغ
5. سوخته جان همه از داغ و درد
6. جان من از حسرت آن درد و داغ
7. زاهد خودبین که همه رنگ و بوست
8. بوی تو بشنید به چندین دماغ
9. گرچه دو چشمت دل ما برد اسیر
10. هیچ نکردیم ز ترکان سراغ
11. یار کشد باز دلا گفتمت
12. لیس على المخبر الأ البلاغ
13. برد دلت هندوی زلفش کمال
14. باز عجب گر بشود صیده زاغ
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده