غزل شمارۀ 653
1. کسی که دوست ندارد ز جان ندارد
2. که جسم دور ز جان از جهان ندارد حظ
3. حظر چو کوثر است به خلد آب خضر در ظلمات
4. رواست گر لب ما زان دهان ندارد حظ
5. چه رنگ از رخ خوبان رقیب را جز جنگ
6. که باغبان ز گل و گلستان ندارد حظ
7. نکرده زلف به کف زآن ذقن چه بهره برم
8. که تشنه از چه بی ریسمان ندارد حظ
9. خوش آبدش که ببیند تنم رنیم و رفات
10. مگر پریست که جز استخوان ندارد حظ
11. نشان خاک درشه پارسا گرفتم بافت
12. ز سرمه دیده اعمی چنان ندارد حظ
13. به زاهد این سخن تره اثر نکرد کمال
14. درخت خشک ز آب روان ندارد حظ
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده