غزل شمارۀ 676
1. گر چشم شوخ نست به عاشق کشی مثل
2. در حلقها ز دور و تسلسل فند جدل
3. دل ز آنچه گفت در دهشت هسته جای نطق
4. لیکن چه حاصل است ز علم بلا عمل
5. با کام پر شکر مگسی انگبین ز دور
6. ما بر تو عاشقیم به حمدالله از ازل
7. عشاق را چو حسن بتان است قبله گاه
8. شرمنده شد چو آن سخنی بود بی حمل
9. چشم ز گریه رو به خرابی نهاده است
10. قند لب تو دید و فکند از دهان عسل
11. ما را بگفت و گوی تو آن زلف و رخ فکند
12. روی تو قبله دل ما شده ازین قبل
13. داند وفا و مهر نکو بار با کمال
14. آری فتد به خانه مردم زنم خلل
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده