کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 743

1. سحر خروش کنان بر درت گذر کردیم

2. ز حال خود سگ کوی ترا خبر کردیم

3. میان ما و سگانت خصومتی گر بود

4. بر آستان نو دوشینه سر به سر کردیم

5. رخی که بود برابر به خاک ره ما را

6. ز کیمیای غمت کار او چو زر کردیم

7. اگرچه شمع به روی تو خیرگیها کرد

8. به بینی که بر سر جمعش چه گونه بر کردیم

9. زمشک دردسر افزاید و ز زلف تو ما

10. به بینی که بر سر جمعش چه گونه بر کردیم عجبتر آنکه مداوای دردسر کردیم

11. شب فراق ز دست غمت شکایت خویش

12. به آه صبحدم و ناله سحر کردیم

13. اگر کمال به زلف تو کرد قصه دراز

14. بیا که ما به دهان تو مختصر کردیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را
* کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
شعر کامل
حافظ
* چون طبیب عاشقانی گه گه این دل خسته را
* پرسشی می‌کن که بیمار و خراب افتاده است
شعر کامل
هلالی جغتایی
* ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
* به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
شعر کامل
سعدی