کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 765

1. گر جان ز من دلشده خواهی بسپارم

2. ور دیده روشن طلبی در نظر آرم

3. رانی ز در خویشم و صد عذر بیاری

4. سوگند به باری که من این در نگذارم

5. گر چشم ترا بار کشی روی نمودست

6. من نیز بدان شیوه به چشم تو که بارم

7. گفتم به قدش هیچ نداری سوی ما میل

8. گفتا که بلی من الفم هیچ ندارم

9. دی گفت بکش بار غم و بار فراقم

10. چون می کشم از بهر چه فرمود دو بارم

11. خونها رود از رشک میان من و مردم

12. هر بار که چون اشک بیایی به کنارم

13. تا نگذرد از پیش کمال از ره تعجیل

14. خون گریم و گل سازم و آن راه بر آرم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرجست و بس
* جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش
شعر کامل
سعدی
* چه سود از روضۀ جنت اگر شیرین معاذالله
* ز کوی خود دری در روضۀ فرهاد نگشاید
شعر کامل
جامی
* هیچ وقت از گرو باده نیامد بیرون
* از سر پنبه میناست مگر دستارم؟
شعر کامل
صائب تبریزی