غزل شمارۀ 781
1. ما در حریم مجلس عشاق محرمیم
2. با درد پار صاحبه و با ناله همدمیم
3. تا نوبت غلامی آن در به ما رسید
4. هر جا که می رویم عزیز و مکرمیم
5. عاقل خبر نیافت که ما را طریقه چیست
6. دیوانه پی نبرد که ما در چه عالمیم
7. در دور غصه های تو کان مستدام باد
8. فارغ ز شادمانی و آسوده از غمیم
9. از خون چو غنچه گرچه دل مالبالست
10. پیش لب و دهان نو خندان و خرمیم
11. دردسر طبیب گرانست بر سری
12. ما را که خسته خاطر از آسیب مرهمیم
13. اگر حال درد ما نکنی باور از کمال
14. از غم سؤال کن که شب و روز با همیم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده