کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 804

1. نرود نقش خیال تو زمانی ز ضمیرم

2. خود من ساده درون صورت غیری نپذیرم

3. مرده ام در هوس آنکه بود فرصت آنم

4. که نهی پای درین دیده و در پای نو میرم

5. حال خود با که بگویم که شکایت ز تو دارم

6. با خلاص از که بجویم که به دام تو اسیرم

7. به قلم صورت اخلاص نوشتن چه ضرورت

8. چون ضمیر تو بود واقف اسرار ضمیرم

9. گفته حال کمال از غم من در چه نصایست

10. و چه توان گفت همان عاجز و مسکین و فقیرم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
* آری شود ولیک به خون جگر شود
شعر کامل
حافظ
* ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
* باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
شعر کامل
مولوی
* حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست
* فی الجمله می‌کنی و فرو می‌گذارمت
شعر کامل
حافظ