غزل شمارۀ 854
1. راز عشقت ز دل آمد به زبان
2. مهر در ذره نهفتن نتوان
3. گفتی از چشم تو خون می آید
4. هرچه می آید ازو در گذران
5. دهنت دیدم و گفتم شکر است
6. گفتمت هرچه خوش آمد به دهانه
7. الاف اگر زد به قدت سرو چمن
8. گویش اینک گز و اینک میدان
9. نسبت روی تو کردیم به ماه
10. ماه چرخی بزد از شادی آن
11. گفته خون تو ریزیم و کمال
12. از انتظارم چه کشی باش بر آن
13. حاکمی خواه بکش خواه ببخش
14. بندهامه خواه بخوان خواه بران
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده