شمارهٔ 117
1. چه جفا بود کز آن ترک ختن نشنیدم
2. چه محالات کز آن عهد شکن نشنیدم
3. هر کسی را گوید کو را دهنی هست، و لیک
4. من بسی جستم و جز نام دهن نشنیدم
5. تا بدیدم که سمن رنگ رخش بر خود زد
6. پس از آن پیش چمن بوی سمن نشنیدم
7. راز زلف تو اگر چه ز صبا فاش شدست
8. من حکایت بجز از مشک ختن نشنیدم
9. راستی راسخن قدّ تو هر جا که برفت
10. بجز آزادی از سر و چمن نشنیدم
11. دوش بگذشتم و دشنام همی داد مرا
12. خدمتش کردم و پنداشت که من نشنیدم
13. گر چه لعلش ز سر ناخوشیی آن می گفت
14. من از او خوش تر از آن هیچ سخن نشنیدم
15. عقل آن روز که من بر پی دل می رفتم
16. گفت: کانجا نه صوابست شدن،نشنیدم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده