کمال‌الدین اسماعیل_دیوانقصیده ها (فهرست)

شمارهٔ 52 - وله ایضاً

1. هر که در...هلد بغا باشد

2. ور مزکّی شهر ما باشد

3. وانکه مفسد بود ریم ریشش

4. ورچه او را لقب ضیا باشد

5. بر مزکّی چه اعتماد بود

6. که ربا خوار و خر بغا باشد

7. چون سر محبره ز عشق قلم

8. منفذ ...ش بر هوا باشد

9. بدو تا نان مزوّری سازد

10. که به از صد انار با باشد

11. لقمۀ نان خوشیتن نخورد

12. ور دو هفته ز ناشتا باشد

13. هم ز ... سو بود فراخ عطا

14. اگرش همّت عطا باشد

15. پشتی برزگر کند همه وقت

16. این هم از غایت دها باشد

17. کانچنان پشت بسته کو طلبد

18. کنگ پشتی بروستا باشد

19. دعوی علم چون کند آن خر

20. که همه ساله چارپا باشد

21. شاهدا نرا اگر چه راست کند

22. دوست دارد که خود دو تا باشد

23. چون معدّل بود برای خدا؟

24. آنکه میلش بانحنا باشد

25. پشت بر هر برادری که کند

26. بخورد گوشتش، روا باشد؟

27. هر مزکّی که هست شاهد باز

28. آن نه از طبع پارسا باشد

29. آنکه در بسترش حرام رود

30. لایق بالش قضا باشد؟

31. هر که او عشوه داد و رشوه ستد

32. ورچه در حکم پادشا باشد

33. آخرالامر دست او روزی

34. چون سر و ریش بلبقا باشد

35. این عجبتر که گر چه هست دو روی

36. ستد و دادش از قفا باشد

37. خان لنجان و جوهر ستان نیز

38. بر بزرگی او گوا باشد

39. دیدۀ مقعدش مگر کورست

40. که همه ساله با عصا باشد؟

41. اگرش نیست علّتی همه شب

42. شاف احمر درو چرا باشد؟

43. حشرانگیز روز فتنه کند

44. از محالات هر کجا باشد

45. تیز در ریش آن مزکّی ککو

46. کار سازش لوا لوا باشد

47. هر چه از ناسزا توان گفتن

48. همه در حقّ او سزا باشد

49. گفتم او را که مرد دانشمند

50. که به ... در هلد خطا باشد

51. گفت مرد آن بود که در همه وقت

52. سنگ زیرین آسیا باشد

53. تا سر ... خر بوقت نعوظ

54. نسختی از چراغ پا باشد

55. تا بصورت معدّل بدروغ

56. راست بر شکل انحنا باشد

57. ... در ... او نخواهم گفت

58. زانکه بس حاجتش روا باشد

59. بر خطر باد ذات او هر جا

60. کاتش و نفط و بوریا باشد

61. چشم دارم که داردم معذور

62. که بدست رهی دعا باشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شعرها پیشت چنان باشد که از شهر حجاز
* با یکی خرما کسی هجرت کند سوی هجر
شعر کامل
سنایی
* درد عشقی کشیده‌ام که مپرس
* زهر هجری چشیده‌ام که مپرس
شعر کامل
حافظ
* دور مجنون گذشت و نوبت ماست
* هر کسی پنج روز نوبت اوست
شعر کامل
حافظ