خاقانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 211

1. از دو عالم دامن جان درکشم هر صبح‌دم

2. پای نومیدی به دامان درکشم هر صبح‌دم

3. سایه با من هم‌نشین و ناله با من هم‌دم است

4. جام غم بر روی ایشان درکشم هر صبح‌دم

5. ساقیی دارم چو اشک و مطربی دارم چو آه

6. شاهد غم را ببر زان درکشم هر صبح‌دم

7. عشق مهمان دل است و جان و دل مهمان او

8. من دل و جان پیش مهمان درکشم هر صبح‌دم

9. ناگزیر جان بود جانان و از جان ناگزیر

10. پیش جانان شاید ار جان درکشم هر صبح‌دم

11. هم مژه مسمار سازم هم بهای نعل را

12. دیده پیش اسب جانان درکشم هر صبح‌دم

13. بس که می‌جویم سواری بر سر میدان عقل

14. تا عنان گیرم به میدان درکشم هر صبح‌دم

15. هر شب از سلطان عشقم در ستکانی‌ها رسد

16. تا به یاد روی سلطان در کشم هر صبح‌دم

17. دوستکانی کان به مهر خاص سلطان آورند

18. گر همه زهر است آسان درکشم هر صبح‌دم

19. نوش خندیدن به وقت زهر خوردن واجب است

20. من بسا زهرا که خندان درکشم هر صبح‌دم

21. دوستان خون رزان پنهان کشند از دور و من

22. آشکارا خون مژگان درکشم هر صبح‌دم

23. گر همه مستند از آن راوق منم هم مست از آنک

24. خون چشم رواق افشان درکشم هر صبح‌دم

25. دهر ویران را بجز آرایش طاقی نماند

26. خویشتن زین طاق ویران درکشم هر صبح‌دم

27. آفتم عقل است میل آتشین سازم ز آه

28. پس به چشم عقل پنهان درکشم هر صبح‌دم

29. چند ازین دوران که هستند این خدا دوران در او

30. شاید ار دامن ز دوران درکشم هر صبح‌دم

31. از خود و غیری چنان فارغ شدم کز فارغی

32. خط به خاقانی و خاقان درکشم هر صبح‌دم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سینه را دل چاک می سازد به امید وصال
* پسته را شوق شکر در پوست خندان می کند
شعر کامل
صائب تبریزی
* هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند
* بر آتش تو بجز جان او سپند مباد
شعر کامل
حافظ
* به هیچ در نروم بعد از این ز حضرت دوست
* چو کعبه یافتم آیم ز بت‌پرستی باز
شعر کامل
حافظ