خاقانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 22

1. تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست

2. نیک عهدی برنیامد، آشنائی برنخاست

3. گوئی اندر کشور ما بر نمی‌خیزد وفا

4. یا خود اندر هفت کشور هیچ جائی برنخاست

5. خون به خون می‌شوی کز راحت نشانی مانده نیست

6. خود به خود می ساز کز همدم وفائی برنخاست

7. از مزاج اهل عالم مردمی کم جوی از آنک

8. هرگز از کاشانهٔ کرکس همائی برنخاست

9. باورم کن کز نخستین تخم آدم تاکنون

10. از زمین مردمی مردم گیائی برنخاست

11. وحشتی داری برو با وحش صحرا انس گیر

12. کز میان انس و جان وحشت زدائی برنخاست

13. کوس وحدت زن درین پیروزه گنبد کاندراو

14. از نوای کوس وحدت به نوائی برنخاست

15. درنورد از آه سرد این تخت نرد سبز را

16. کاندر او تا اوست خصل بی‌دغائی برنخاست

17. میل در چشم امل کش تا نبیند در جهان

18. کز جهان تاریک‌تر زندان سرائی برنخاست

19. از امل بیمار دل را هیچ نگشاید از آنک

20. هرگز از گوگرد تنها کیمیائی برنخاست

21. از کس و ناکس ببر خاقانی آسا کز جهان

22. هیچ صاحب درد را صاحب دوائی برنخاست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مگر از هیت شیرین تو می‌رفت حدیثی
* نیشکر گفت کمر بسته‌ام اینک به غلامی
شعر کامل
سعدی
* از دو عالم دست کوته کن چو سرو آزاده‌وار
* کانکه کوته دست باشد در جهان سرور شود
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* جز روی او که در عرق شرم غوطه زد
* یک برگ گل هزار نگهبان نداشته است
شعر کامل
صائب تبریزی