خاقانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 291

1. شب من دام خورشید است گوئی زلف یار است این

2. شب است این یا غلط کردم که عید روزگار است این

3. اگر ناف بهشت از شب تهی ماند آن نمی‌دانم

4. مرا در ناف شب دانم بهشتی آشکار است این

5. سرشک من به رقص افتاد بر نطع زر از شادی

6. چو جانم در سماع آمد که یارب وصل یار است این

7. قرارم شد ز هفت اندام گوهر هفت ناکرده

8. ز هفتم پرده رخ بنمود گوئی نوبهار است این

9. چو من در پایش افتادم چو خلخال زرش گفتا

10. که چون خلخال ما هم‌زرد و هم نالان و زار است این

11. بخستم نیم دینارش به گاز از بی‌خودی یعنی

12. که گر جم را نگین است آن نگینش را نگار است این

13. ز بس از زخم دندانم برآمد آبله‌ش بر لب

14. رقیبش گفت پندارم لب تبخاله دار است این

15. لبش زنهار می‌کرد از لبم گفتم معاذ الله

16. قصاص خون همی خواهم چه جای زینهار است این

17. حلی چون آفتاب و حله چون صبح از برافکنده

18. گرفتم در برش گفتم که ماهم در کنار است این

19. رقیب آمد که بیرونش کنم مژگان بر ابرو زد

20. که این مایه ندانی تو که ما را یار غار است این

21. جهان را یادگاری نیست به ز اشعار خاقانی

22. به فر خسرو عادل نکوتر یادگار این


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چشم و لب پیش من آور چو رسد باده به من
* تا بود نقل مرا شکر و بادامی چند
شعر کامل
عبید زاکانی
* ظالم به ظلم خویش گرفتار می شود
* از پیچ و تاب نیست رهایی کمند را
شعر کامل
صائب تبریزی
* نان جو بر سفره ما گر نباشد، گو مباش
* نعمتی همچون زبان گندمین داریم ما
شعر کامل
صائب تبریزی