خاقانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 42

1. عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت

2. بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت

3. آخر چه معنی آرم از آن آفتاب‌روی

4. کو بوی خود به صبح‌دم از من دریغ داشت

5. بوس وداعی از لب او چون طلب کنم

6. کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت

7. من چون کبوتران به وفا طوق‌دار او

8. او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت

9. از جور یار پیرهن کاغذین کنم

10. کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت

11. من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل

12. او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت

13. خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب

14. گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل
* چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید
شعر کامل
حافظ
* شبنم به آفتاب رسید از فتادگی
* بنگر که از کجا به کجا می توان شدن
شعر کامل
صائب تبریزی
* خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا
* دفع مده دفع مده ای مه عیار بیا
شعر کامل
مولوی