خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 168

1. گفتم که چرا صورتت از دیده نهانست

2. گفتا که پری را چکنم رسم چنانست

3. گفتم که نقاب از رخ دلخواه برافکن

4. گفتا مگرت آرزوی دیدن جانست

5. گفتم همه هیچست امیدم ز کنارت

6. گفتا که ترا نیز مگر میل میانست

7. گفتم که جهان بر من دلتنک چه تنگست

8. گفتا که مرا همچو دلت تنک دهانست

9. گفتم که بگو تا بدهم جان گرامی

10. گفتا که ترا خود ز جهان نقد همانست

11. گفتم که بیا تا که روان بر تو فشانم

12. گفتا که گدا بین که چه فرمانش روانست

13. گفتم که چنانم که مپرس از غم عشقت

14. گفتا که مرا با تو ارادت نه چنانست

15. گفتم که ره کعبه بمیخانه کدامست

16. گفتا خمش این کوی خرابات مغانست

17. گفتم که چو خواجو نبرم جان ز فراقت

18. گفتا برو ای خام هنوزت غم آنست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کهربا رنگ آمد اندر بیشهٔ قهرت بقم
* ارغوان رنگ آمد اندر باغ انصافت زریر
شعر کامل
انوری
* پا منه از راه بیرون همچو طفل نی سوار
* گر به ظاهر در کف خواهش عنانت داده اند
شعر کامل
صائب تبریزی
* ز بار دل به لرزیدن صنوبر راسبک سازد
* اگر در بوستان در جلوه آید سرو بالایش
شعر کامل
صائب تبریزی