غزل شمارهٔ 291
1. من خاک آن بادم که او بوی دلارام آورد
2. در آتشم ز آب رخش کاب رخ من میبرد
3. آنکو لبش گاه سخن هم طوطی و هم شکرست
4. طوطی خطش از چه رو پر بر شکر میگسترد
5. سرو از قد چون عرعرش گل پیش روی چون خورش
6. این دست بر سر میزند و آن جامه بر تن میدرد
7. من تحفه جان میآورم بهر نثار مقدمش
8. وان جان شیرین از جفا ما را بجان میآورد
9. زلف سیه کارش نگر و آنچشم خونخوارش نگر
10. کاین قصد جانم میکند و آن خون جانم میخورد
11. هنگام تیر انداختن گر بر من آرد تاختن
12. در پای او سر باختن عاشق بجان و دل خرد
13. بگذشتی و بگذاشتی ما را و هیچ انگاشتی
14. جانا ز خشم وآشتی بگذر که این هم بگذرد
15. گه گه به چشم مرحمت برما نظر میکن ولی
16. سلطان ز کبر و سلطنت در هر گدائی ننگرد
17. زان سنبل عنبر شکن خواجو چو میراند سخن
18. مییابم از انفاس او بوئی که جان میپرورد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده