خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 327

1. ایکه از شرمت خوی از رخسارهٔ خور می‌چکد

2. چون سخن می‌گوئی از لعل تو گوهر می‌چکد

3. زان لب شیرین چو می‌آرم حدیثی در قلم

4. از نی کلکم نظر کن کاب شکر می‌چکد

5. دامن گردون پر از خون جگر بینم بصبح

6. بسکه در مهر تو اشک از چشم اختر می‌چکد

7. چون عقیق گوهر افشان تو می‌آرم بیاد

8. در دمم سیم مذاب از دیده بر زر می‌چکد

9. بسکه می‌ریزد ز چشمم اشک میگون شمع‌وار

10. ز آتش دل خون لعل از چشم ساغر می‌چکد

11. عاقبت سیلابم از سر بگذرد چون دمبدم

12. راه می‌گیرم برآب چشم و دیگر می‌چکد

13. آستین بردیده می‌بندم ولی در دامنم

14. خون دل چندانکه می‌بینم فزونتر می‌چکد

15. خامه چون احوال دردم بر زبان می‌آورد

16. اشک خونینش روان بر روی دفتر می‌چکد

17. تشنه می‌میرم چو خواجو برلب دریا و لیک

18. برلب خشکم سرشک از دیدهٔ تر می‌چکد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر آدمی که کشتهٔ شمشیر عشق شد
* گو غم مخور که ملک ابد خونبهای اوست
شعر کامل
سعدی
* مال دادی به باد چون تو همی
* گل به گوهری خری و خر به خیار
شعر کامل
سنایی
* ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود
* وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود
شعر کامل
سعدی