غزل شمارهٔ 357
1. شام خون آشام گیسو را اگر چین کردهاند
2. زلف پرچین را چرا برصبح پرچین کردهاند
3. خال هندو را خطی از نیمروز آوردهاند
4. چین گیسو را ز رخ بتخانهٔ چین کردهاند
5. گر ببخت شور من ابرو ترش کردند باز
6. عیش تلخم را بشکر خنده شیرین کردهاند
7. تا چه سحرست اینکه برگل نقش مانی بستهاند
8. تا چه حالست این که برمه خال مشکین کردهاند
9. آن خط عنبرشکن بر برگ گل دانی چراست
10. نافه مشکست کاندر جیب نسرین کردهاند
11. و آنرخ گلرنگ و قد چون صنوبر گوئیا
12. گلستانی بر فراز سرو سیمین کردهاند
13. مهرورزان ز اشتیاق طلعتش شب تا سحر
14. چشم شب پیمای را در ماه و پروین کردهاند
15. دردمندان محبت بر امید مرهمی
16. آستانش هر شبی تا روز بالین کردهاند
17. خسروان در آرزوی شکرش فرهادوار
18. جان شیرین را فدای جان شیرین کردهاند
19. کفر زلفش چون بلای دین و دل شد زان سبب
20. همچو خواجو اهل دل ترک دل و دین کردهاند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده