خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 430

1. نقش رویت بچه رو از دل پر خون برود

2. با خیال لبت از چشم چو جیحون برود

3. بچه افسون دل از آن مار سیه برهانم

4. کان نه ماریست که از حلقه بافسون برود

5. از سر کوی توام روی برون رفتن نیست

6. هر کرا پای فرو رفت بگل چون برود

7. دیده غیرت برد از دل که مقیم در تست

8. در میانشان چو نکو در نگری خون برود

9. چون دلم در سر آنزلف سیه خواهد شد

10. به چه روی از سر آن هندوی میمون برود

11. جانم از ملک درون عزم سفر خواهد کرد

12. ای دل غمزده بشتاب که اکنون برود

13. خواجو از چشم پر آب ار گهر افشان گردد

14. عقد گوهر دلش از لؤلؤ مکنون برود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عزم بر هم زدن هر دو جهان گر داری
* هیچ تدبیر چنان نیست که یکدل باشی
شعر کامل
صائب تبریزی
* تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی
* مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی
شعر کامل
سعدی
* سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری
* که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد
شعر کامل
حافظ