غزل شمارهٔ 499
1. آشنای تو ز بیگانه و خویشش چه خبر
2. و آنکه قربان رهت گشت ز کیشش چه خبر
3. هدف ناوک چشم تو ز تیغش چه زیان
4. تشنهٔ چشمهٔ نوش تو ز نیشش چه خبر
5. هر کرا شیر ز پیش آید و شمشیر از پس
6. چون بود کشتهٔ عشق از پس و پیشش چه خبر
7. گر چه هر دم بودم صبر کم و حسرت بیش
8. مست پیمانه مهر از کم و بیشش چه خبر
9. اگر از خویش نباشد خبرم نیست غریب
10. در جهان هر که غریبست ز خویشش چه خبر
11. از دل ریشم اگر بی خبری معذوری
12. کانکه مجروح نگشتست ز ریشش چه خبر
13. تو چنین غافل و جان داده جهانی ز غمت
14. گر چه قصاب ز جاندادن میشش چه خبر
15. چه دهد شرح غمت در شب حیرت خواجو
16. شمع دلسوخته از آتش خویشش چه خبر
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده