خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 557

1. آنکه جز نام نیابند نشان از دهنش

2. بر زبان کی گذرد نام یکی همچو منش

3. راستی را که شنیدست بدینسان سروی

4. که دمد سنبل سیراب ز برگ سمنش

5. هرکه در چین سر زلف بتان آویزد

6. آستین پر شود از نافهٔ مشک ختنش

7. گر چه از مصر دهد آگهی انفاس نسیم

8. بوی یوسف نتوان یافت جز از پیرهنش

9. هر غریبی که مقیم در مه رویان شد

10. تا در مرگ کجا یاد بود از وطنش

11. کشتهٔ عشق چو از خاک لحد برخیزد

12. چو نکوتر نگری تر بود از خون کفنش

13. من نه آنم که بتیغ از تو بگردانم روی

14. شمع دلسوخته نبود غم گردن زدنش

15. دوش خواجو سخنی از لب لعلت می‌گفت

16. بچکید آب حیات از لب و ترشد سخنش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چو عطرسای شود زلف سنبل از دم باد
* تو قیمتش به سر زلف عنبری بشکن
شعر کامل
حافظ
* آنچه از مائده فیض بر این نه طبق است
* رزق جمعی است که در پرده شب بیدارند
شعر کامل
صائب تبریزی
* صیقل روح و طباشیر جگر مهتاب است
* جام شیری که برد دل ز شکر مهتاب است
شعر کامل
صائب تبریزی