خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 587

1. چو هیچگونه ندارم بحضرت تو مجال

2. شوم مقیم درت بالغدو و الاصال

3. شگفت نیست اگر صید گشت مرغ دلم

4. که در هوای تو سیمرغ بفکند پر و بال

5. کرا وصال میسر شود که در کویت

6. مجال نیست کسی را مگر نسیم شمال

7. نشسته‌ام مترصد که از دریچهٔ صبح

8. مگر طلوع کند آفتاب روز وصال

9. ز خاکم آتش عشقت هنوز شعله زند

10. چو بگذری بسر خاک من پس از صد سال

11. ترا اگر چه ز امثال ما ملال گرفت

12. گرفت بیتو مرا از حیات خویش ملال

13. مقیم در دل خواجو توئی و می‌دانی

14. چه حاجتست بتقریر با تو صورت حال


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پیش کمان ابرویش لابه همی‌کنم ولی
* گوش کشیده است از آن گوش به من نمی‌کند
شعر کامل
حافظ
* نکهتِ عنبرِ سارا همه عالم بگرفت
* تاصبا شانه زد آن طرّۀ عنبرسا را
شعر کامل
جامی
* نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
* بنال بلبل بی دل که جای فریادست
شعر کامل
حافظ