غزل شمارهٔ 616
1. خوشا به مجلس شوریدگان درد آشام
2. بیاد لعل لبش نوش کرده جام مدام
3. چنین شنیدهام از مفتی مسائل عشق
4. که مرد پخته نگردد مگر ز باده خام
5. جفا و نکبت ایام چون ز حد بگذشت
6. بیار باده که چون باد میرود ایام
7. خیال زلف و رخت گر معاونت نکند
8. چگونه شام بصبح آورند و صبح بشام
9. مرا ز لوح وجود این دو حرف موجودست
10. دل شکسته چو جیم و قد خمیده چو لام
11. اگر ببام برآیی که فرق داند کرد
12. که طلعت تو کدامست و آفتاب کدام
13. دمی ز وصل تو گفتم مگر به کام رسم
14. دمم بکام فرو رفت و برنیامد کام
15. براه بادیه هر کس که خون نکرد حلال
16. حرام باد مرا و را وصال بیت حرام
17. اگر بکنیت خواجو رسی قلم درکش
18. که ننگ باشد ار از عاشقان برآید نام
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده