خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 617

1. مگر که صبح من امشب اسیر گشت بشام

2. وگرنه رخ بنمودی ز چرخ آینه فام

3. مگر ستارهٔ بام از شرف به زیر افتاد

4. وگرنه پرده برافکندی از دریچهٔ بام

5. خروس پرده‌سرا امشب از چه دم در بست

6. اگر چنانکه فرو شد دم سپیده بکام

7. چو کام من توئی ای آفتاب گرم برآی

8. ز چرخ اگر چه یقینم که بر نیاید کام

9. گهی پری رخم از خواب صبح برخیزد

10. که تیغ غمزهٔ خونریز برکشد ز نیام

11. چرا ز قید توام روی رستگاری نیست

12. کسی اسیر نباشد بدام کس مادام

13. چو دور عیش و نشاطست باده در دور آر

14. که روشنست که با دست گردش ایام

15. دمی جدا مشو از جام می که در این دور

16. کدام یار که همدم بود برون از جام

17. برو غلام صنوبر قدان شو ای خواجو

18. که همچو سرو بزادگی برآری نام


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زهد با نیت پاک است، نه با جامهٔ پاک
* ای بس آلوده، که پاکیزه ردائی دارد
شعر کامل
پروین اعتصامی
* قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
* در نظر قدر با کمال محمد
شعر کامل
سعدی
* فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
* تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
شعر کامل
حافظ