خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 700

1. ما سر بنهادیم و به سامان نرسیدیم

2. در درد بمردیم و بدرمان نرسیدیم

3. گفتند که جان در قدمش ریز و ببر جان

4. جان نیز بدادیم و بجانان نرسیدیم

5. گشتیم گدایان سر کویش و هرگز

6. در گرد سراپردهٔ سلطان نرسیدیم

7. چون سایه دویدیم به سر در عقبش لیک

8. در سایهٔ آن سرو خرامان نرسیدیم

9. رفتیم که جان بر سر میدانش فشانیم

10. از سر بگذشتیم و به میدان نرسیدیم

11. چون ذره سراسیمه شدیم از غم و روزی

12. در چشمهٔ خورشید درفشان نرسیدیم

13. در تیرگی هجر بمردیم و ز لعلش

14. هرگز به لب چشمهٔ حیوان نرسیدیم

15. ایوب صبوریم که از محنت کرمان

16. چون یوسف گم گشته به کنعان نرسیدیم

17. از زلف تو زنار ببستیم و چو خواجو

18. در کفر بماندیم و بایمان نرسیدیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آب رود نیل را از دست ناید رفع آن
* عشق یوسف بر زلیخا چون کشید انگشت نیل
شعر کامل
محتشم کاشانی
* عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود
* نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود
شعر کامل
شیخ بهایی
* چون کدو بی‌خبری زین که گلویت بستم
* بستم و می‌کشمت چون ز رسن بگریزی
شعر کامل
مولوی