خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 701

1. از عمر چو این یک دو نفس بیش نداریم

2. بنشین نفسی تا نفسی با تو برآریم

3. چون دل بسر زلف سیاه تو سپردیم

4. باز آی که تا پیش رخت جان بسپاریم

5. جز غم بجهان هیچ نداریم ولیکن

6. گر هیچ نداریم غم هیچ نداریم

7. ز آنروی که از روی نگارین تو دوریم

8. رخسار زر اندوده به خونابه نگاریم

9. دیوانه آن غمزهٔ عاشق کش مستیم

10. آشفتهٔ آن سلسلهٔ غالیه باریم

11. با طلعت زیبای تو در باغ بهشتیم

12. با بوی خوشت همنفس باد بهاریم

13. از باده نوشین لبت مست و خرابیم

14. وز نرگس مخمور تو در عین خماریم

15. هم در تو اگر زانکه ز دست تو گریزیم

16. هم با تو اگر زانکه پیام تو گزاریم

17. چون فاش شد این لحظه ز ما سر انا الحق

18. فتوی بده ای خواجه که مستوجب داریم

19. آنرا غم دارست که دور از رخ یارست

20. ما را چه غم از دار که رخ در رخ یاریم

21. دی لعل روان بخش تو می‌گفت که خواجو

22. خوش باش که ما رنج تو ضایع نگذاریم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ای هفت گردون مست تو ما مهره‌ای در دست تو
* ای هست ما از هست تو در صد هزاران مرحبا
شعر کامل
مولوی
* از امروز کاری بفردا ممان
* که داند که فردا چه گردد زمان
شعر کامل
فردوسی
* بمردی نباید شد اندر گمان
* که بر تو درازست دست زمان
شعر کامل
فردوسی