خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 711

1. دلداده‌ایم وز پی دلدار می‌رویم

2. با خون دیده و دل افکار می‌رویم

3. یاران به همتی مدد حال ما شوید

4. کز این دیار بیدل و بی یار می‌رویم

5. ما را بحال خود بگذارید و بگذرید

6. کز جور یار و غصه اغیار می‌رویم

7. گو پیر خانقاه بدان حال ما که ما

8. از خانقه به خانهٔ خمار می‌رویم

9. منصوروار اگر ز اناالحق زدیم دم

10. این دم نگر که چون به سر دار می‌رویم

11. تا چشم می‌پرست تو بیمار خفته است

12. هر لحظه‌ئی به پرسش بیمار می‌رویم

13. آزار می‌نمائی و بیزار می‌شوی

14. دریاب کز بر تو به آزار می‌رویم

15. نی زر بدست مانده و نی زور در بدن

16. زاری کنان ز خاک درت زار می‌رویم

17. با چشم در نثار باردوی ایلخان

18. مشنو که بهر اجری و ادرار می‌رویم

19. گفتی که هست چارهٔ بیچارگان سفر

20. چون چاره رفتنست بناچار می‌رویم

21. خواجو چو یار وعدهٔ دیدار داده است

22. ما بر امید وعدهٔ دیدار می‌رویم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گرت هواست که با خضر همنشین باشی
* نهان ز چشم سکندر چو آب حیوان باش
شعر کامل
حافظ
* آتشین خوی مرا پاس دل من نیست نیست
* برق عالم سوز را پروای خرمن نیست نیست
شعر کامل
رهی معیری
* آفتاب آهسته بگذارد در این غمخانه پای
* تا مبادا چون حباب از هم بریزد خانه‌ام
شعر کامل
رهی معیری