خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 725

1. به من رسید نوید وصال دلداران

2. چو کشته را دم عیسی و کشته را باران

3. چه نکهتست مگر بر گذار باد بهار

4. گشوده‌اند سر طبله‌های عطاران

5. به حق صحبت و یاری که چون شوم در خاک

6. بود هنوز مرا میل صحبت یاران

7. چو رفت آب رخم در سر وفاداری

8. بهل که خاک شوم در ره وفاداران

9. ترا که بر سر سنجاب خفته‌ئی چه خبر

10. که شب چگونه بروز آورند بیداران

11. ز نرگس تو طبیبان اگر شوند آگاه

12. هزار بار بمیرند پیش بیماران

13. چنین که بادهٔ دوشین مرا ز خویش ببرد

14. مگر بدوش برندم ز کوی خماران

15. کسیکه مست بمیرد بقول مفتی عشق

16. برو درست نباشد نماز هشیاران

17. چگونه خواب برد ساکنان هودج را

18. ز غلغل جرس و نالهٔ گرفتاران

19. مجال نیست که در شب کسی برآرد سر

20. ز بسکه دست برآورده‌اند عیاران

21. دل ار چه روی سپردی بطره‌اش خواجو

22. کسی چگونه دهد نقد خود بطراران


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چه بندی دل اندر سرای سپنج
* چه یازی به رنج و چه نازی به گنج
شعر کامل
فردوسی
* گریبان چاکی عشاق از ذوق فنا باشد
* الف در سینه گندم زشوق آسیا باشد
شعر کامل
صائب تبریزی
* چه کنی دنیا بی‌دین و خرد زیرا
* خوش نباشد نان بی‌زیره و آویشن
شعر کامل
ناصرخسرو