خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 726

1. چو چشم خفته بگشودی ببستی خواب بیداران

2. چو تاب طره بنمودی ببردی آب طراران

3. ترا بر اشک چون باران من گر خنده می‌آید

4. عجب نبود که در بستان بخندد غنچه از باران

5. چو فرهاد گرفتاران بگوشت می‌رسد هرشب

6. چه باشد گر رسی روزی بفریاد گرفتاران

7. طبیب ار بیندت در خواب کز رخ پرده برداری

8. ز شوق چشم رنجورت بمیرد پیش بیماران

9. الا ای شمع دلسوزان چراغ مجلس افروزان

10. بجبهت ماه مه رویان بطلعت شاه عیاران

11. بقد سرو سرافرازان برخ صبح سحر خیزان

12. بخط شام سیه روزان بشکر نقل میخواران

13. ز ما گر خرده‌ئی آمد بزرگی کن و زان بگذر

14. که آن بهتر که بر مستان ببخشایند هشیاران

15. ز ارباب کرم لطفی و رای آن نمی‌باشد

16. که ذیل عفو می‌پوشند بر جرم گنه کاران

17. کسی حال شبم داند که چون من روز گرداند

18. تو خفته مست با شاهد چه دانی حال بیداران

19. بقول دشمن ار پیچم عنان از دوست بی‌دینم

20. که ترک دوستی کفرست در دین وفاداران

21. بگو ای پیر فرزانه که شاگردان میخانه

22. برون آرند خواجو را بدوش از کوی خماران


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گل چه داند که درد بلبل چیست؟
* او همین کار رنگ و بو داند
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* از تواضع افسر خورشید زرین گشته است
* کم نمی گردد فروغ گوهر از افتادگی
شعر کامل
صائب تبریزی
* اینهمه رفتند و مای شوخ چشم
* هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار
شعر کامل
سعدی