غزل شمارهٔ 748
1. ای خواجه مرا با می و میخانه رها کن
2. جان من دلخسته بجانانه رها کن
3. دلدار مرا با من دلسوخته بگذار
4. بگذر ز سر شمع و بپروانه رها کن
5. گر مرتبهٔ یار ز بیگانگی ماست
6. گو مرتبه خویش به بیگانه رها کن
7. بر رهگذرت دنیی و دین دانه و دامست
8. در دام مقید مشو و دانه رها کن
9. گر باده پرستان همه از میکده رفتند
10. سرمست مرا بر در میخانه رها کن
11. آنرا که بود برگ گل و عزم تماشا
12. گو خیمه بصحرا زن و کاشانه رها کن
13. چون مار سر زلف تو زد بر دل ریشم
14. تدبیر فسونی کن و افسانه رها کن
15. گنجست غم عشقت و ویران دل خواجو
16. از بهر دلم گنج به ویرانه رها کن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده