خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 747

1. ترا که گفت که قصد دل شکستهٔ ما کن

2. چو زلف سر زده ما را فرو گذار و رها کن

3. نه عهد کردی و گفتی که با تو کینه نورزم

4. بترک کینه کن اکنون و عهد خویش وفا کن

5. بهرطریقی که دانی مراد خاطر ما جوی

6. بهر صفت که تو دانی تدارک دل ما کن

7. ز ما چو هیچ نیاید خلاف شرط محبت

8. مرو بخشم و ره صلح گیر و ترک جفا کن

9. وگر چنانکه دلت می کشد به بادهٔ صافی

10. بگیر خرقهٔ صوفی و می بیار و صفا کن

11. ز بهر خاطرم ای هدهد آن زمان که توانی

12. بعزم گلشن بلقیس روی سوی سبا کن

13. چو ره بمنزل قربت نمی‌برند گدایان

14. بچشم بنده نوازی نظر بحال گدا کن

15. چه زخمها که ندارم ز تیغ هجر تو بر دل

16. بیا و زخم مرا مرهمی بساز و دواکن

17. هر آن نماز که کردی بکنج صومعه خواجو

18. رضای دوست بدست آر ورنه جمله قضا کن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* صفای باده روشن ز جوش سینه اوست
* تو چاره ساز خودی آسمان چه خواهد کرد؟
شعر کامل
رهی معیری
* اگر هزار جفا سروقامتی بکند
* چو خود بیاید عذرش بباید آوردن
شعر کامل
سعدی
* جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
* چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست
شعر کامل
حافظ