غزل شمارهٔ 811
1. ای پسر دامن اهل قدم از دست مده
2. ورت از دست بر آید کرم از دست مده
3. چون کسی نیست که با او نفسی بتوان برد
4. برو و همدم خود باش و دم از دست مده
5. در فنا محو شو و گنج بقا حاصل کن
6. بگذر از ملک وجود و عدم از دست مده
7. شادی وصل اگرت دست نخواهد دادن
8. هجر را باش و سر کوی غم از دست مده
9. اگر از توبه و سالوس ندامت داری
10. با ندیمان بسر آر و ندم از دست مده
11. خرقه از پیرمغان گیر و گرت دست دهد
12. کنج بتخانه و روی صنم از دست مده
13. چون یقینی که همه ملکت جم بر بادست
14. پشت پائی بزن و جام جم از دست مده
15. یار اگر طالب درد تو بود درمان چیست
16. از دوا روی بتاب و الم از دست مده
17. گر چه آن خسرو خوبان ندهد داد کسی
18. خاک برسر کن و پای علم از دست مده
19. وگر از پای فتادی و نشد کارت راست
20. آن سر زلف پر از پیچ و خم از دست مده
21. چون شدی معتکف کعبه قربت خواجو
22. در طواف آی و حریم حرم از دست مده
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده