غزل شمارهٔ 822
1. دی آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه
2. میرفت بسر وقت حریفان شبانه
3. بر لاله ز نیلش اثر داغ صبوحی
4. بر ماه ز مشکش گره جعد مغانه
5. یاقوت بمی شسته و آراسته خورشید
6. مرغول گره کرده و کاکل زده شانه
7. زلف سیهش را دل شوریده گرفتار
8. تیر مژهاش را جگر خسته نشانه
9. بگشوده نظر خلق جهانی ز کناره
10. بربوده میانش دل خلقی ز میانه
11. من کرده دل صدر نشین را سوی بحرین
12. با قافلهٔ خون ز ره دیده روانه
13. جامی می دوشینه به من داد و مرا گفت
14. خوش باش زمانی و مکن یاد زمانه
15. دوران همه در دست و تو در حسرت درمان
16. عالم همه دامست و تو در فکرت دانه
17. حیفست تو در بادیه وز بیم حرامی
18. بی وصل حرم مرده و حج بر در خانه
19. خواجو سخن از کعبه و بتخانه چه گوئی
20. خاموش که این جمله فسونست و فسانه
21. رو عارف خود باش که در عالم معنی
22. مقصود توئی کعبه و بتخانه بهانه
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده