غزل شمارهٔ 125
1. فغان که همسفر غیر شد حبیب و برفت
2. مرا گذاشت درین مملکت غریب و برفت
3. چو گفتمش که نصیبم دگر ز لعل تو نیست
4. گشود لب به تبسم که یا نصیب و برفت
5. چو گفتمش که دگر فکر من چه خواهد بود
6. به خنده گفت که فکر رخ حبیب و برفت
7. چو گفتمش که مرا کی ز ذوق خواهد کشت
8. نوید آمدنت گفت عنقریب و برفت
9. رقیب خواست که از پا درآردم او نیز
10. مرا نشاند به کام دل رقیب و برفت
11. نشست برتنم از تاب تب عرق چندان
12. که دست شست ز درمان من طبیب و برفت
13. ز دست محتشم آن گل کشد دامن وصل
14. گذاشت خواری هجران به عندلیب و برفت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده