محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 143

1. سالها از پی وصل تو دویدم به عبث

2. بارها در ره هجر تو کشیدم به عبث

3. بس سخنها که به روی تو نگفتم ز حجاب

4. بس سخنها که برای تو شیندم به عبث

5. تا دهی جام حیاتی من نادان صدبار

6. شربت مرگ ز دست تو چشیدم به عبث

7. تو به دست دگران دامن خود دادی و من

8. دامن از جمله بتان بهر تو چیدم به عبث

9. من که آهن به یک افسانه همی‌کردم موم

10. صدفسون بر دل سخت تو دمیدم به عبث

11. گرد صدخانه به بوی تو دویدم ز جنون

12. جیب صد جامه ز دست تو دریدم به عبث

13. محتشم بادهٔ محنت ز کف ساقی عشق

14. تو چشیدی به غلط بنده کشیدم به عبث


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* برف پیری می‌نشیند بر سرم
* همچنان طبعم جوانی می‌کند
شعر کامل
سعدی
* کدام بلبل آتش نفس به باغ آمد؟
* که خون مرده دلان جوش ارغوان برداشت
شعر کامل
صائب تبریزی
* عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
* کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
شعر کامل
حافظ