محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 159

1. شهریارا صاحبا رفتی خدا یار تو باد

2. صاحب این بیستون خرگه نگهدار تو باد

3. در جهانگیری به یک گردش سراپای جهان

4. همچو مرکز در میان خط پرگار تو باد

5. کارفرمای قضا کاین برگ و سامان شغل اوست

6. دایم اندر شغل سامان دادن کار تو باد

7. ار جهاد حیدری ور دفع اعدا میکنی

8. دین ایزد را مدد ایزد مددکار تو باد

9. چشم دشمن تا نبیند روی نصرت را به خواب

10. خار در چشمش ز دست بخت بیدار تو باد

11. خصم کز رشک تو خونها خورد بهر جبر آن

12. در غزا خونش غذای تیغ خون بار تو باد

13. محتشم از بهر فتح و نصرت آن کامجو

14. لطف یزدان متفق به ایمن گفتار تو باد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
* کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
شعر کامل
مولوی
* صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
* بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
شعر کامل
حافظ
* ای هفت گردون مست تو ما مهره‌ای در دست تو
* ای هست ما از هست تو در صد هزاران مرحبا
شعر کامل
مولوی