غزل شمارهٔ 220
1. بلا به من که ندارم غم بقا چکند
2. کسی که دم ز فنا زد باو بلا چکند
3. نشانده بر سر من بهر قتل خلقی را
4. من ایستاده که آن شوخ بیوفا چکند
5. به قتل ما شده گرم و کشیده تیغ چو آب
6. میان آتش و آبیم تا خدا چکند
7. کشی به جورم و گوئی که خونبهای تو چیست
8. شهید خنجر تو با جان مبتلا چکند
9. به دست عشق تو دادم دل و نمیدانم
10. که داغ هجر تو با جان مبتلا چکند
11. چو آشنای تو شد دل ز من برید آری
12. تو را کسی که به دست آورد مرا چکند
13. دوای عشق تو صبر است و محتشم را نیست
14. تو خود بگو که به این درد بی دوا چکند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده